عید بر بدر دین مبارک باد


عید بر بدر دین مبارک باد

سنقر آن آفتاب دولت و داد
سنقر آن آفتاب دولت و داد
آنکه شغل نظام عالم را
آنکه شغل نظام عالم را
چرخ از عدل او نهد بنیاد
چرخ از عدل او نهد بنیاد
وانکه قصر خراب دولت را
وانکه قصر خراب دولت را
دهر از دست او کند آباد
دهر از دست او کند آباد
برق تیغش چو برق روشن و تیز
برق تیغش چو برق روشن و تیز
ابر جودش چو ابر معطی و راد
ابر جودش چو ابر معطی و راد
سنگ حلمش ببرده سنگ از خاک
سنگ حلمش ببرده سنگ از خاک
سیر حکمش ربوده گوی از باد
سیر حکمش ربوده گوی از باد
همتش آنچنان که از سر عجز
همتش آنچنان که از سر عجز
امر او را زمانه گردن داد
امر او را زمانه گردن داد
در شجاعت به روز حرب و مصاف
در شجاعت به روز حرب و مصاف
آنکه شاگرد اوست هست استاد
آنکه شاگرد اوست هست استاد
پای چون بر فلک نهاد ز قدر
پای چون بر فلک نهاد ز قدر
عدل او بر زمانه دست گشاد
عدل او بر زمانه دست گشاد
ای ترا رام بوده هر توسن
ای ترا رام بوده هر توسن
وی ترا بنده گشته هر آزاد
وی ترا بنده گشته هر آزاد
بنده را گرنه حشمتت بودی
بنده را گرنه حشمتت بودی
کاندرین حادثه شفیع افتاد
کاندرین حادثه شفیع افتاد
که گشادیش در زمانه ز بند
که گشادیش در زمانه ز بند
که رسیدیش در زمین فریاد
که رسیدیش در زمین فریاد
کاندر اطراف خاوران از وی
کاندر اطراف خاوران از وی
هیچ کس را همی نیاید یاد
هیچ کس را همی نیاید یاد
گرنه عدل تو داد او دادی
گرنه عدل تو داد او دادی
آه تا کی برستی از بیداد
آه تا کی برستی از بیداد
چکنم از شب جهان که جهان
چکنم از شب جهان که جهان
این نخستین جفا نبود که زاد
این نخستین جفا نبود که زاد
همتت چون گشاد دست به عدل
همتت چون گشاد دست به عدل
قدر تو بر سپهر پای نهاد
قدر تو بر سپهر پای نهاد
تا بود ز اختلاف جنبش چرخ
تا بود ز اختلاف جنبش چرخ
یکی اندوهناک و دیگر شاد
یکی اندوهناک و دیگر شاد
هیچ شادیت را مباد زوال
هیچ شادیت را مباد زوال
هیچ اندوهت از زمانه مباد
هیچ اندوهت از زمانه مباد